کد مطلب:88574 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:485

طلب آزادی از عذاب رستاخیز











(یطلبون الی الله تعالی فی فكاك رقابهم)

ترجمه: از خداوند متعال آزادی خویش را (از عذاب رستاخیز) طلب می كنند.

شرح: این عبارت گویای نتیجه ی اعمال و عبادات شبانه پرهیزگاران است كه همانا نجات و رهائی از آتش دوزخ و عذاب است، آنها این همه مشقت و رنج شبانه را برای وصول به حق و نجات از غضب و خشم الهی انجام می دهند، در یكی از دعاهای ماه مبارك رمضان نیز می خوانیم: و من علی فكاك رقبتی من النار (و بر من رهائی از آتش دوزخ را منت گذار) و این لطفی است كه به هر بی سر و پائی نشود.

در اینجا به مناسبت (فكاك رقبه یا فك رقبه) لازم است بحثی اجمالی از آزادی و رهائی از اسارتها و قیود در زندگی داشته باشیم. رهائی از اسارتهای دنیوی كه مقدمه ای برای رهائی از اسارتهای اخروی و در آتش گرفتار شدن است و به عبارت دیگر رهائی از آتش دوزخ نمایانگر رهیدن از چنگال گناه و هوی و هوس و شیطان و خرافات و آداب و رسوم غلط و ظلم و بیداد و استكبار است.

در جاهای بسیاری از قرآن تعابیر گوناگونی در رابطه ی با نفی اسارت و اثبات

[صفحه 24]

آزادی وجود دارد[1] كه همگی نشان دهنده ی اهتمام قرآن بر رهائی و آزادی انسانهاست، درباره پیامبر می فرماید: «یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی كانت علیهم» پیامبر بارهای گران و زنجیرهائی كه بر (دوش و گردن) آنهاست برمی دارد.[2].

«اصر» در اصل به معنی حبس است و اگر به بار سنگین اطلاق شده برای این است كه بار سنگین، انسان را حبس و مانع از فعالیت او می شود و اگر به عهد و پیمان و یا مجازات و كیفر (اصر) گفته می شود به خاطر محدودیتی است كه برای انسان ایجاد می كند.[3].

پیامبران و جانشینان آنها آمدند، تا عوامل حبس و سلب آزادی را از بشر بردارند، و با باز كردن غل و زنجیر اسارتها، نسیم آزادی را بر روانهای فسرده و فرسوده بدمند، و نغمه ی حریت را ساز كنند، زنجیر جهل و نادانی، بت پرستی، تبعیضات و زندگی طبقاتی و غیره را از دست و پا و دوش و گردن این انسان بردارند.

«اغلال» جمع «غل» و بنابر آنچه از موارد استعمال آن استنباط می شود زنجیرها و قیدهائی بوده كه گاهی بر دست و پا و گردن می گذاشته اند، در قرآن در موارد مختلف استعمال شده است: غلت ایدیهم- اذ الاغلال فی اعناقهم- و لا تجعل یدك مغلوله الی عنقك.

در سوره ی بلد كه مواهب ظاهری و باطنی خداوند را بیان می كند می فرماید: «الم نجعل له عینین- و لسانا و شفتین- و هدیناه النجدین- فلا اقتحم العقبه- و ما ادریك ما العقبه- فك رقبه او اطعام فی یوم ذی مسغبه- یتیما ذا مقربه- او مسكینا ذا متربه»، آیا برای او (انسان) دو چشم و یك زبان و دو لب قرار ندادیم و او را به خیر و شر هدایت نكردیم، ولی او (انسان ناسپاس) از آن گردنه ی مهم بالا نرفت، و

[صفحه 25]

تو نمی دانی آن گردنه چیست؟ آزاد كردن برده است، یا اطعام كردن در روز گرسنگی، یتیمی از خویشاوندان یا مستمندی به خاك افتاده را.[4].

خداوند سه عضو مهم برای شناخت و معرفت را نام برده، و سپس به نعمت باطنی و وجدان و فطرت اشاره كرده كه به سبب آن از درون جان، خوبیها و بدیها را درك می كنیم، و وجدان انسان گواه است كه: (هدیناه النجدین).

از این گردنه انسان با این وسائل نگذشت، چه میدانی منظور از گردنه «صعب العبور» چیست فك رقبه و آزاد ساختن گردن ها از طوقهاست این هدف انبیاء و اولیاء الهی بوده است، رهائی از این اسارتها و گردنه ها در دنیا، رهائی از گردنه ی آخرت را به دنبال دارد.

در حدیثی از پیامبر گرامی آمده: «ان امامكم عقبه كودا لا یجوزها المثقلون و انا ارید ان اخفف عنكم تلك العقبه»، پیش روی شما گردنه ی صعب العبوری است كه افراد سنگین بار از آن نمی گذرند، و من می خواهم بار شما را برای عبور از این گردنه سبك كنم.[5].

آیا این فك رقبه در آیه فقط اشاره به بردگی است؟ ظاهر آیه چنانكه مفسرین گفته اند، چنین است و جا دارد بگویم: چقدر بر ضد اسلام فریاد زدند، كه بردگی و برده داری را تجویز كرده، و پیامبر بردگی را نفی نكرده است، چقدر بی اطلاعی است اگر كسی كلمات پیامبر را در ترغیب به آزادی برده ها ننگرد، و چقدر بی شرمی است كه بنگرد و ساكت باشد، و یا انكار كند، كلمات پیامبر و ائمه مملو از امر به آزاد كردن برده است، حتی اسلام برای كفارات، آزادی برده را به عنوان كفاره ذكر كرده است، و كسی كه در تاریخ تتبع كند، بر او پوشیده نمی ماند كه پیامبر از هر فرصتی برای برده زدائی و آزادی انسانها استفاده می كرد كه او برای این مبعوث شده بود.

[صفحه 26]

در مورد این كه چرا پیامبر در ابتداء برده داری را ممنوع نكرد، و جوهی ذكر كرده اند، از جمله این كه اقتصاد عربستان در آن زمان روی برده می گشت، و این امر به غیر از مختل كردن وضع مردم چیزی را به دنبال نداشت، مصلحت ایجاب می كرد یك مرتبه چنین نكند، بلكه به تدریج برده داری را نفی كند و وجه دیگر این كه اگر كسی شرائط عربستان را در آن زمان ملاحظه كند، هیچ راهی بهتر از عمل پیامبر برای نگهداری بردگان نمی یافت، فقر حاكم بر مسلمانان و كمبود كار اجازه نمی داد كه بردگان آزادانه عمل كنند، پیامبر هر چند نفری را در اختیار ثروتمندی قرار می داد، تا به ازای كار، بردگان اداره شوند، وجوه دیگری نیز گفته شده كه این مختصر گنجایش بحث گسترده را ندارد، امید است دوستداران این بحث به كتابهای مبسوط و مستقلی كه در این زمینه نگاشته شده مراجعه كنند.

البته اسلام نظرش به آزادی جسمی تنها نیست، اهتمام آن برای رهیدن از بردگی نفوس بسیار بیشتر از رهیدن از بردگی اشخاص است، برده ی هوای نفس بودن بسیار خطرناكتر از برده ی انسانی بودن، و رهیدن از آن مشكلتر از رهیدن از این است.

مولی در نامه ی 31 نهج البلاغه به فرزند خود امام حسن (ع) كه عصاره ی اخلاق را به تمامی معنا بیان می كند چنین می فرماید: «و لا تكن عبد غیرك و قد جعلك الله حرا، و بنده ی غیر از خودت مباش در حالیكه خداوند تو را آزاد قرار داده است.» اطلاق كلام مولی بندگی بت نفس را هم شامل می شود كه بت نفس بسیار خطرناكتر از بت چوبی و سنگی است.

هر چه می كنیم خود به سر خود می كنیم و گرنه خداوند ما را آزاد آفریده و می خواهد آزاد باشیم و آزاد رویم، گذشتن از این گردنه و عقبه ها راحت نیست، قرآن تعبیر به «اقتحام» فرموده (فلا اقتحم العقبه) «اقتحام» در اصل به معنی ورود در كار سخت و خوفناك است، (مفردات راغب) یا داخل شدن و گذشتن از چیزی با شدت و مشقت است، (تفسیر كشاف) و این تعبیر خود گویای سختی كار است و چه باید

[صفحه 27]

كرد كه بهشت پیچیده به مشكلات است، و آتش دوزخ پیچیده به شهوات كه این سخن مولی امیرمومنان است كه می فرمود پیامبر مكررا چنین می گفتند «ان الجنه حفت بالمكاره و ان النار حفت بالشهوات.»[6].

در فرازهای قبلی اشاره شد كه (ارادتهم الدنیا فلم یریدوها) دنیای هوس برای آنها می آید و آنها با صبر پذیرای اویند، دنیا دام بر سر راه آنها گذارده و می خواهد آنها را اسیر كند ولی (ففدوا انفسهم) برای آزادی خود فدیه می دهند، تا از بند اسارت نفس رهائی یابند، آنها لحظه ای حریت خود را در زندان هوس نمی بینند نفس آنها در برابر هیچ ظالمی و بزرگترین ظالمها یعنی شیطان و نفس اماره سر خم نمی كند گر چه جسم آنها به بردگی و زندان و اسارت كشیده شود، چنانكه دیدیم با یوسف صدیق، آن پیامبر خدا چه كردند ولی تن به اسارت هوی و هوس نداد، و در چنگال گناه گرفتار نشد، بردگی و زندان و اسارت را پذیرفت، ولی اسیر نشد و زبان حال و مقال وی چنین بود: «رب السجن احب الی مما یدعوننی الیه»، خدای من زندان برای من بهتر است از آنچه مرا به آن دعوت می كنند (زیرا كه زندان بودن جسم راحت تر از زندانی بودن روح و حریت، در چنگال هوی و هوس زنی مثل زلیخا است).

برای توجه دادن به اهمیت آزادی در مكتب آزادیبخش اسلام، دو حدیث از پیامبر گرامی و پرچمدار آزادی ذكر می كنم:

1- ان الله غافر كل ذنب الا من احدث دینا او اغتصب اجیرا اجره او باع حرا، خداوند هر گناهی را می آموزد، مگر كسی را كه دین جدیدی از طرف خود بیاورد، یا اجرت اجیری را غصب كند یا فرد آزادی را بفروشد.[7].

2- «ان الله غافر كل ذنب الا من جحد مهرا او اغتصب اجیرا اجره او باع

[صفحه 28]

حرا، خداوند هر گناهی را می آمرزد، مگر كسی كه انكار مهریه كند، یا غصب اجرت اجیر و كارگری كند یا فرد آزادی را بفروشد.»[8].

از ضمیمه كردن این دو روایت روشن می شود كه اولا: خداوند هر گناهی را می آمرزد، مگر اینكه حقی از كارگر یا حق همسر یا حق آزادی از كسی گرفته شود، و ثانیا جرم غصب این حقوق به منزله ی جرم كسی كه دینی را از طرف خود بوجود آورده، و تشریع و بدعتی گذارد، و در برابر دین خداوند ابراز دینی كند. یعنی در نزد خداوند سلب حقوق و آزادی انسانها امری نابخشودنی است.

در روایت دیگری از رسول گرامی آمده كه خداوند فرمود سه نفرند كه روز قیامت دشمن آنها هستم، یكی از آنها كسی است كه انسان آزادی را بفروشد و از بهای آن استفاده كند.[9].

این گونه روایات بهترین دلیل بر اهمیت مسئله آزادی و نفرت اسلام از سلب آزادی است، آری پیامبر به مردم حریت داد و آنها را از گرداب فساد به ساحل فلاح رسانید، و كجایند آن كوردلانی كه آن اتهامات را به پیامبر اسلام زدند، خواستند و مهر برده داری و ظلمت اسارت را بر صحیفه ی نورانی وی زنند!


صفحه 24، 25، 26، 27، 28.








  1. سوره البلد، آیه ی 13.
  2. سوره الاعراف، آیه ی 157.
  3. تفسیر نمونه، جلد 6، صفحه 398.
  4. سوره البلد، آیات 8 تا 16.
  5. مجمع البیان و تفسیر نمونه در ذیل این آیات آورده اند.
  6. نهج البلاغه، خطبه ی 176 صبحی و خطبه ی 175 فیض.
  7. بحار، جلد 103، صفحه 166- میزان الحكمه، جلد 1، صفحه 203.
  8. مستدرك، جلد 2، صفحه 508.
  9. میزان الحكمه، جلد 1، باب الاجاره.